نخواهی کاست گرباوصلِ خود،بارغم مارا
خدا افــــزون کند درهجرتو ، صبرکم مارا
عدم فرسوده جانی از وجودِ ما به جا مانده
سیه کن جامه، گرخواهی گرفتن ماتم مارا
تومی گویی مرا،درلحظه بایدزندگی کردن
ولی هجــــرتومرگ اندود دارد هردم مارا
اگرزلف پریشان تو خواهـد سرکشید ازمن
که سامان می دهد ازلطف، کار درهم مارا؟
مکدّرشد زلال ِخـــاطرم از گفته ی ناصح
به هم زد لکّه ی ابـــری، صفای عالم مارا
به حرف ما،به غیرازدل،که گوش هوش بسپارد؟
خــــــدا از مـــا نگیرد همــزبان ِمحرم مارا
همان گیرم که گردون دست بردارد زکجتابی
نخــــواهد داد هــــرگزراستی پشتِ خم مارا
دگــــربدرود ای بــــالین گل! ای بسترسبزه
که قصدعــــالم بالاست درســـــر،شبنم مارا
1388/10/21
پانزدهمین جلسه ادبی خود را , درسه شنبه 20 تیر برگزار کردیم . بعد از آنکه صائب خوانده شد , دوستان به قرائت شعر پرداختند :
1- آقای افضلی , شعری برای شیدا شکروی , هنرمندی که بی دست به دنیا آمده است :
ای خدایی که خلق ما کردی خود تو دانی و خود , چها کردی
2- آقای ابراهیمی , غزل زیبایی از سایه :
دلی که پیش تو ره یافت , باز پس نرود هوا گرفته عشق از پی هوس نرود
3- آقای خیبری , چند رباعی
4- آقای ناصری , غزلی با ردیف تیغ و قلم
5- خانم خان بیگی , غزلی از فاضل نظری :
از شوکت فرمانروایی ها سرم خالی ست من پادشاه کشتگانم , کشورم خالی ست
6- خانم خواجه , چند دلنوشته
7- خانم کاظمی , شعری از شاملو
8- خانم ریگی نژاد , غزلی از خانم عاطفه رنگ آمیز :
چراغ خانه ای تاریک , چراغ خانه ای روشن برایت چای می ریزد کسی هر شب به غیر از من
9- آقای سنجری , غزل :
نهال باغ من از بوسه پاییز می ترسد لبش خشک و دلش از ابر باران خیز می ترسد
10- آقای سپاهی , یک شعر نو
11- آقای داوودی , شعری از اصغر داوری :
خم نتواند دمی از شور بیفتد خون تو گر در رگ انگور بیفتد
12- آقای گرامی , غزل :
فر داده ای مژگان , کشیده ای کمان را آرایشی کردی که می بندی زبان را
13- آقای نجف زاده , شعری برای زادگاه خود , ازغند :
هر روز , ترا می شنوم از دهن قند ازغند من ! ازغند من ! ازغند من ! ازغند !
و غزلی :
تو از وحشی ترین هایی , از آنهایی که می مانی از آنهایی که می رقصد درون شعله پنهانی
14- و خود من , غزل :
باغ و بهار من ! ز خزان پیش من مگو
دایم جوان بمان و ز پیری سخن مگو
ابرم که درس گریه روان باشدم چو آب
بشنو به نرمی از من و چیزی به من مگو
رویت هنوز صافتر از روی آینه ست
مشکن دل مرا و زچین و شکن مگو
شیرین لب است و چرب زبان , دانم این قدر
ترسم هوای بوسه کنم , زان دهن مگو
دل می کشد به سیر برو دوش دلکشت
با من ز یاس و لاله و از نسترن مگو
گاهی هوای غربت اگر افتدت به سر
با این نهال تشنه خاک وطن مگو
شاید که ریشه های جوان , یاری ام دهند
با من ز ریشه کن شده نخل کهن مگو
***
حرف درشت را ز خود ای مرد , بگذران
نازکتر و لطیف تر از گل به زن مگو !
91/3/27
چهاردهمین دوره ادبی ما،در سه شنبه 13تیر ماه برگزار شد .پس از آنکه من صائب خوانی را به پایان بردم ،دوستان به قرائت شعر پرداختند:
1- آقای افضلی ،یک شعر نو با این سرآغاز
هر صبحدم که چهره خود را
روی زلال آینه می بینم
و نیز یک قطعه کوتاه :
از ریش تراشم خاکستر می ریزد
از دلم , آتش
من آتش زیر خاکسترم
2-آقای ابراهیمی به غزلی از مرحوم احمد کمالپور:
گل گر نباشد ،پیرامن من خونین دلی هست،در دامن من
3-آقای خیبری ،غزلی:
هر چه غم خوردی بست،دیگر به فکر خویش باش
شانه خالی کن ز قید و بند و بی تشویش باش
4-آقای لاهوتی،غزل:
امشب از خوبان نشانت کرده ام در دل خود میهمانت کرده ام
5-آقای عبدااللهیان،شعری از استاد دکتر شفیعی
6-آقای ناصری،غزل:
من همزمان نباشم،با رند لا ابالی شعر و شعورم از حق ،گردیده لایزالی
7-خانم سمر جلالی،بیتی چند از سعید شاد
8-آقای سنجری،غزلی کامل به یادش نیامد و به چند تک بین اکتفا کرد.شعری سپید هم خواند.
9-آقای عرفانیان،چند رباعی
10-آقای گرامی،یک شعر نو و غزلی با این مطلع:
این قصه رسیده ست به آیینه و کاشی من عاشقم ای گل ،تو چه باشی ،چه نباشی
11- آخرین نفر –طبق معمول -خودم بودم و این غزل را خواندم:
دیدمت،وز روز اول مهربان تر دیدمت همچو گلشن بعد باران ،تازه و تر دیدمت
با تار نوازی استادانه آفای جمالی ،جلسه به پایان رسید.
دیدمت، وز روز اول مهربان تر دیدمت
همچو گلشن بعد باران ،تازه و تر دیدمت
از دوباره دیدنت ،نومید بودم چند گاه
شکر آوردم به جا،چون بار دیگر دیدمت
مدتی تا موعد دیدار اگر چه مانده بود
چشم خود را بستم و در عین باور دیدمت
ای عجب !هم در کنارم بودی و هم رو به رو
رو به رویم چون گرفتی جای،در بر دیدمت!
کاش چون آدم ،گنهکار دلیری می شدم!
چون بهشت آرزو تا در برابر دیدمت
ای نسیم لطف تو،صد قاصدک را داده بال!
مهربان مانند مهر ذره پرور دیدمت
با دل کودک مزاج نازک بد خوی من
دایه ای دلسوز تر از هر چه مادر دیدمت
ای جوان مانده به یمن عشق , عمر تو دراز!
در میان خوبرویان،از همه سر دیدمت
91/3/21
سیزدهمین جلسه سه شنبه ما در ششم تیر تشکیل شد . پس از صائب خوانی من , دوستان به شعر پرداختند .
1- آقای افضلی , غزل :13- و با غزل من , جلسه به پایان رسید :