مویت کمنـــدِ گردن ِجـــانم ، روی تو قبله گاهِ نگاهم
ای چشم و ای چراغ ِ دل من،از در درآ که چشم به راهم
تا با تو دوراز نظرخلق ، می رفت روزگار به شادی
ای کاش چون کبوتر وحشی ، می بود خانه در تهِ چاهم
گرموج حادثات جهان را ، زیر و زبرکند نهراسم
تنها مرا به خود نگذارد ، عشقی که داده است پناهم
روزوشبی که می گذرانم ،ازروی وموی تودهدم یاد
رویت شبیهِ روز سفیدم ، مویت رقیبِ شام سیاهم
آمیخته شده ست وجودم باعشق وهیچ باک ندارم
گرعشق راگناه شمارند ، خوشبخت من که غرق گناهم
دست دعاچگونه برآرم ، وقتی که ناامیدم و بینم
گرمی گریخته ست ز اشکم ، تأثیررفته است زآهم
ای سال برنگردی وحتی صدسال برنگردی وافزون
زیرا که دورازو به چه حالی،روزم گذشت وهفته وماهم
86/12/11